هپل آباد

حرف حرف حرف

هپل آباد

حرف حرف حرف

باز

 

 

باز هم در هجوم لحظه های بی گاه برایم می خوانی:  

 

اگر زمان و مکان در اختیار ما بود
ده سال پیش از توفان نوح عاشقت می شدم
و تو می توانستی تا قیامت برایم ناز کنی
یکصد سال به ستایش چشمانت می گذشت
و سی هزار سال صرف ستایش تنت
و تازه در پایان عمر به دلت راه می یافتم 

 

...

نظرات 4 + ارسال نظر
شیرین شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:29 ق.ظ http://shoor2.blogfa.com

این خیلی قشنگه!

دخترسیگاری دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:56 ق.ظ http://tatal.blogsky.com

ma niz ba nazare avali movafeghim

Evie جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:03 ب.ظ http://hell-light.blogfa.com

"نیشخند زدم. سرم را به لبه ی پنجره تکیه دادم. پاهایم یخ کرده بود.
چشمانم را بستم.
بوق. جیغ.
باز کردم.
نور. بوق... جیغ.
سیگاری روشن کردم. دنبال ماه می گشتم."
+ آپم
+ حالا که 100 سال هم به زوره. پس به تن نرسیده می میریم. یعنی در واقع می میری.

وحید دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:50 ق.ظ http://Royalman.mihanblog.com

از این بالا همه چیز کوچک است. البته اگر برق بیاید. چقدر خوب است که همه جا تاریک استُ کسی مرا نیم بیندُ نمی شنود و آن بشت سر همهمه ی گذشته ای که تمامی ندارد و دنبالت می دود. هل که شدی برت می شویُ دست گذشته همچنان گریبانت را گرفته و از رو نمی رود. برمیگردی و می بینیُ حالا اندکی دیر است. بر می گردی و دیگر نمی بینی . . .
مرد حسابی حالا دیگه منم باید اتفاقی بیدات کنم؟ این چرا حرف پ ندارد؟ :D

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد